اصغر ای دردانه ی ارباب عشق
اختری در دامن مهتاب عشق
ای گلِ خورشید رنگ فاطمه
هستی بابا، قشنگ فاطمه
ای رخت آیینه ی حیدر نما
حیدر شش ماهه ی کرب و بلا
تو بزرگی گر به ظاهر کوچکی
در میان خوب رویان هم تکی
دست های کوچکت مشکل گشاست
چشم های خسته ات دارالشفا ست
بند قنداقت بُوَد حبل المتین
اشک چشمت زمزم اهل یقین
اشعار ولادت حضرت علی اصغر(ع) - حسن کردی
شبي كه آمدي و عرش در هوات افتاد
ستاره دور و بر عطر خنده هات افتاد
همينكه عطر نفسهات در زمان پيچيد
زمين براي بزرگي به دست و پات افتاد
براي دلبري از چشم بي قرار حسين
هماي عشق به چشمان دلربات افتاد
بزرگ مرد قبيله،علي اصغر عشق
كنار نام شما راهي از نجات افتاد
شكوفه سحر بيت حضرت ارباب
تو آمدي و علي باز در حيات افتاد
همينكه پاي تو در چشم شهر سكني كرد
عطش به چشم پر از آتش فرات افتاد
تو مستجاب ترين ذكر هر دعا هستي
ضمان حاجت هر درد بي دوا هستي
تو مثل يك گل سرخي كه بال و پر داري
براي دلبري از دلبران هنر داري
تمام اهل شما دلبرند اما تو
كرشمه و جنم و ناز بيشتر داري
اگر چه كودكي اما گواه تاريخ است
بزرگي از پر قنداقه ات به سر داري
تويي كه يك تنه يك لشگري براي حسين
شبيه حضرت سقا دل و جگر داري
تو حرف آخر و فصل الخطاب بابايي
چرا نيامده حالا سر سفر داري
قسم به اشك رباب و به خنده هاي حسين
مباد لحظه اي دست از دلم تو برداري
پناه لحظه دلواپسي علي اصغر
جواب روز غم و بي كسي علي اصغر
چقدر زير گلويت سفيد و جذاب است
به قب قبت اثر بوسه هاي ارباب است
به شوق خنده تو تا به صبح بيدار است
به يك كرشمه چشمت رباب بي تاب است
براب لحظه به لحظت،براي آينده
رباب نقشه كشيدست،حيف بر آب است
دو فصل تاج سر خاكيان شدي و حيف
كه مثل چشم تو بخت رباب در خواب است
نواي نغمه لالاييت چه دلگير است
ترنمي كه نوايش عمو عمو آب است
عطش رسيد و ترك شد لب شما ميسوخت
براي لحظه قربانيت خدا ميسوخت
پدر كه قصه ذبح عظيم ميداند
براي زير گلوي تو روضه ميخواند
چقدر نازك و نرم است حنجرت،حتي
كه رد باد به زير گلوت ميماند
تمام آرزوي مادرت فقط اين است
كه سال بعد برايت تولد افشاند
ولي هنوز زماني نميشود كه رباب
كنار نيزه براي تو فاتحه خواند
رسيده است غروب عظيم عاشورا
تو روي دست پدر سبز ميشوي حالا
حسن کردی